اهل دلی از كوچهاي ميگذشت ديد يك سينه بند زنانه خيلي سكسي و خيالانگيز روي زمين افتاده. گفت: عجب ناكسهاي بيادب و بيمروتي هستند، ليموشيرين را خوردهاند و پوستش را انداختهاند توي كوچه كه دل ما كباب بشه.
يك زن بيوة قزويني شب جمعه سر قبر شوهرش روي سنگ قبر نشست و مرتب پايين تنهاش را ميماليد به سنگ. يكي رد ميشد گفت زن اين چه كاريه ميكني؟ گفت آن خدا بيامرز هميشه ميگفت اين كون تو مرده را هم زنده ميكند
از آقاي خوش سليقه پرسيدند رنگ مورد علاقهات چيست؟ گفت: قهوهاي نوك ممهاي!!
در كلاس درس در اهواز معلم از قاسم خواست كلمه «نمونه» را در يك جمله بكار ببرد. قاسم فوراً گفت: يكي از اعضاي بدن ما كونمونه!
از ظريفي پرسيدند چطور شد اسم بچهات را اژدر گذاشتي؟ گفت: بچهاي كه بتواند از سهتا كاپوت عبور كند جز اژدر چيز ديگري نيست!
شباهت بين نان سوخته، آدم غرق شده، و زن آبستن چيست؟ هر سه مورد را قدري دير كشيدهاند بيرون!
ترکه با رشتیه دعواش میشه شروع میکنن به مشاجره و لغز پرانی ، رشتیه میگه دویدم و دویدم از رو دیوارتون پریدم مادرت و گاییدم ، رشتیه میگه یک دو سه ترکه خار کسده ، ترکه میگه چهار و پنج و شش زنتو کردم ! رشتیه میگه این که شعر نبود ترکه میگه واقعی که بود .
ترکه داشته نوار بهداشتی مینداخته تو ظبط بهش میگن چیکار میکنی ؟ میگه میخوام کس شعر گوش بدم !
ترکه ش میخوابه ، تخماشو میدزدن !
از ترکه میپرسن زنتو چقدر مهر کردی ؟ میگه ایلده مهر یادم نمیاد ولی آبان و آذر زیاد کردم !
تهرانیه به یه ترکه ناقلا میگه بگو فیات ترکه میگه فیات تهرانیه میگه بمک تا بیاد! ترکه میگه حالا تو بگو ژیان تهرونیه میگه ژیان ترکه میگه کس ننت ؟! تهرانیه میگه این که نمیاد ترکه میگه حالا بمک تا بیاد !
یارو داشت خاطرات جبهه رو تعریف میکرد : یادش به خیر حاجی چه راز و رمزی داشت سحر چه حالی میکردیم با سپیده ، یادش به خیر، من سیما رو میکردم حاج ممد میپرید رو مینا ،.... .
http://mosafer.h.loxblog.com
نظرات شما عزیزان: